مغازهها، پاتوقها، محلهها، دانشگاهمان، شهر، زبان، فرهنگ و بخش خیلی زیادی از دانسته هایمان را گذاشتهایم ایران و با چندتا چمدان آمدهایم این سر دنیا. و میدانید این بین چه چیز از همه بیشتر آدم را اذیت میکند؟ آدمهایی که جا گذاشتیشان. بگذارید یک چیزی را به شما بگویم. اگر مسافری دارید خیلی مراقب حرفهای روزهای آخرتان باشید. او میرود و این حرفها را هفتهها با خودش مرور میکند. هر شب از توی صندوق مغزش، مثل یک گنج ارزشمند، دانه دانهی آخرین جملههایی که شنیدهاست را بیرون میآورد، دستمالشان میکشد، بوسشان میکند، بویشان میکند و مثل بچهای که اسباببازیِ محبوبی به بغل، به خواب رفته باشد درکنارشان به خواب میرود.
نصب تلگرام پرسرعت وِیژه کلیک کنید
هفته قبل از رفتنمان بود که رفته بودم خانه پدری. پدرم که آقاجان صدایش میکنیم همان طور که درِ پارکینگ را باز میکرد گفت "دخترجان خوب کاری کردی آمدی به ما سر بزنی. زیاد سربزن. شما بروید ما چکار کنیم؟" همین الان که بعد از سه سال دارم این را مینوسیم، اشکهایم دویده روی صورتم. خودتان حدسش را بزنید چقدر برای خودم با این جمله گریه کردهام. میدانید چرا گریه؟ چون ما دلمان میسوزد، که هم به جای خودمان تصمیم گرفته ایم هم به جای اطرافیانمان. بابت مظلومیتی که اطرافیانمان در قبولِ اجباری ِنبود ما دارند، شرمندهایم اما به رویمان نمیآوریم. به شخصه دلم نمیخواهد فردای روز، دخترم را که بزرگ کردم بیاید خداحافظی کند و بگوید دارم میروم پیِ زندگی خودم آن طرف کرهی زمین. همین الان میتوانم بگویم اگر بدانم برایش خوب است، مانعش نمیشوم اما میدانم به دلِ مادریام ظلم میشود. ما میدانیم برای روزها و هفتهها و سالهایی که کنار پدرو مادرهایمان و خواهر و برادرهایمان نیستیم به آنها مدیونیم اما مسالهی عجیبیست دیگر.
حالا جا گذاشتن آدمها را هم اضافه کنید به موارد قبلی. تغییر بسیار بزرگ و ترسناکی میشود. سفر از جغرافیا، فرهنگ،زبان و شبکه اجتماعیات به جغرافیا، فرهنگ زبان و کنار آدمهایی دیگر
داستان کلاهبرداری عجیب در دانشگاه کانادا و آمریکا
خاطرات جشن هالوین در استرالیا + تجربه واقعی
قوانین اتوبوس های مدرسه در تورنتو کانادا و شهر های دیگر آمریکا و کانادا
هم ,هفتهها ,میکند ,میرود ,بگویم ,جا ,همین الان ,بگویم اگر ,هم به ,به خواب ,به جای
درباره این سایت